جدول جو
جدول جو

معنی صواب جستن - جستجوی لغت در جدول جو

صواب جستن
(خوا /خا گُ دَ)
جستجو کردن آنچه را که درست و صحیح است در رأی و روش و دیگر چیز. تحری
لغت نامه دهخدا
صواب جستن
به جستن تحری درست جستن به جستن
تصویری از صواب جستن
تصویر صواب جستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ تَ)
حساب خواستن. حساب کشیدن:
ز روی عدالت بجوید ز هرکس
حساب و کتاب طوامیر و دفتر.
رجائی اصفهانی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ کَ دَ)
شوراندن خواب کسی و نگذاشتن او تا که به خواب رود. (از آنندراج). به افسون کسی را خواب بند کردن تا همیشه بیدار باشد:
ز بسکه بی تو نشینم دو چشم حیرت باز
گمان برم که مگر بسته اند خواب مرا.
حیاتی گیلانی (از آنندراج).
با چنین خوابها که من هستم
خواب خاقان نگر که چون بستم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا گُ دَ)
درست گفتن. صحیح گفتن. بواقع گفتن. بحقیقت گفتن. تسدید. اصابه. مقابل خطا گفتن:
بنطق آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگوئی صواب.
سعدی.
رجوع بصواب و صوابگوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خواب بستن
تصویر خواب بستن
خوب بند کردن کسی را بافسون
فرهنگ لغت هوشیار
یار دید جستن پیوند جستن فرازیدن درطلب رسیدن بمعشوق برآمدن: چو مستعد مظرنیستی وصال مجوی که جام جم نکند سود وقت بی بصری. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا جستن
تصویر وا جستن
جستجو کردن تفحص نمودن (گمشده غایب)، تفحص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواب بستن
تصویر خواب بستن
((~. بَ تَ))
خواب کسی را آشفتن
فرهنگ فارسی معین